[فعل]

to whisper

/ˈwɪs.pər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: whispered] [گذشته: whispered] [گذشته کامل: whispered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در گوشی حرف زدن پچ‌پچ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پچ‌پچ کردن زمزمه کردن نجوا کردن
  • 1.She leaned over and whispered something in his ear.
    1. او خم شد و چیزی در گوش او گفت.
  • 2.What are you two girls whispering about?
    2. شما دو تا دخترها دارید راجع به چی پچ‌پچ می‌کنید؟
[اسم]

whisper

/ˈwɪs.pər/
قابل شمارش

2 درگوشی زمزمه، نجوا، پچ پچ

معادل ها در دیکشنری فارسی: پچ‌پچ زمزمه
  • 1.She spoke in a whisper.
    1. او درگوشی صحبت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان