Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دریغ کردن
2 . سرکوب کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to withhold
/wɪðˈhoʊld/
فعل گذرا
[گذشته: withheld]
[گذشته: withheld]
[گذشته کامل: withheld]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دریغ کردن
مضایقه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مضایقه کردن
مترادف و متضاد
keep back
1.Payment was withheld until the work was completed.
1. تا زمان تمام شدن کار از پرداخت حقوق مضایقه شد.
2.She was accused of withholding information from the police.
2. او متهم به دریغ کردن [نگفتن] اطلاعات از پلیس شد.
2
سرکوب کردن
formal
1.Elizabeth could no longer withhold her sentiments.
1. "الیزابت" دیگر نمیتوانست احساساتش را سرکوب کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
withers
withering
withered
wither
withdrawn
within
within reason
without
without a doubt
without a shadow of a doubt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان