[فعل]

to withhold

/wɪðˈhoʊld/
فعل گذرا
[گذشته: withheld] [گذشته: withheld] [گذشته کامل: withheld]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دریغ کردن مضایقه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مضایقه کردن
مترادف و متضاد keep back
  • 1.Payment was withheld until the work was completed.
    1. تا زمان تمام شدن کار از پرداخت حقوق مضایقه شد.
  • 2.She was accused of withholding information from the police.
    2. او متهم به دریغ کردن [نگفتن] اطلاعات از پلیس شد.

2 سرکوب کردن

formal
  • 1.Elizabeth could no longer withhold her sentiments.
    1. "الیزابت" دیگر نمی‌توانست احساساتش را سرکوب کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان