Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بدون
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
without
/wɪðˈɑʊt/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدون
بی
مترادف و متضاد
in need of
lacking
unaccompanied by
with
without doing something
بدون انجام کاری/چیزی
1. He left without saying goodbye.
1. او بدون خداحافظی کردن رفت.
2. You shouldn't drive for more than three hours without resting.
2. نباید بدون استراحت، بیش از سه ساعت رانندگی کنی.
without something/somebody
بدون چیزی/کسی
1. I came out without my umbrella.
1. بدون چترم بیرون رفتم.
2. You look nice without makeup.
2. بدون آرایش (هم) زیبا هستی.
تصاویر
کلمات نزدیک
within reason
within
withhold
withers
withering
without a doubt
without a shadow of a doubt
without doubt
without fail
without fear or favor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان