[فعل]

to wobble

/ˈwɑbəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wobbled] [گذشته: wobbled] [گذشته کامل: wobbled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تلوتلو خوردن

مترادف و متضاد move unsteadily rock sway totter
  • 1.A baby wobbles when it begins to walk alone.
    1. یک بچه زمانی که به تنهایی شروع به حرکت می‌کند، (در ابتدا) تلوتلو می‌خورد.

2 لرزاندن تکان دادن

مترادف و متضاد rock tremble
  • 1.Don't wobble the table—I'm trying to write.
    1. میز را تکان نده؛ من دارم می‌نویسم.

3 لرزیدن

مترادف و متضاد quiver tremble
  • 1.Her voice wobbled with emotion.
    1. صدایش به خاطر احساسات [به خاطر احساسی شدن] لرزید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان