[اسم]

el fiscal

/fiskˈal/
قابل شمارش مذکر
[جمع: fiscales] [مونث: fiscal]

1 دادستان

  • 1.El acusado hizo un trato con el fiscal para reducir el tiempo de la condena en la cárcel.
    1. متهم با دادستان قراری گذاشت تا زمان کمتری در زندان باشد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان