Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . لمس کردن
2 . نوبت کسی بودن (برای انجام کاری)
3 . نواختن (ساز)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
tocar
/tokˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: toqué]
[حال: toco]
[گذشته: toqué]
[گذشته کامل: tocado]
صرف فعل
1
لمس کردن
دست زدن
1.Puedes saber si tu bebé tiene fiebre tocando su frente.
1. میتوانی با دستزدن به پیشانی بچهات بفهمی که تب دارد یا نه.
2
نوبت کسی بودن (برای انجام کاری)
(tocarse)
1.Ahora me toca jugar a mí.
1. حالا نوبت من است که بازی کنم.
3
نواختن (ساز)
1.Me gusta tocar el piano.
1. من دوست دارم پیانو بنوازم.
کلمات نزدیک
oír
cocinar
beber
usar
pagar
sentir
oler
amar
saber
aprender
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان