[اسم]

le conservateur

/kɔ̃sɛʀvatœʀ/
قابل شمارش مذکر

1 متصدی

Conservateur d'une bibliothèque/du musée
متصدی کتابخانه/موزه

2 محافظه‌کار (سیاست)

مترادف و متضاد progressiste
  • 1.Il est conservateur pourtant il veut gagner l'élection.
    1. او محافظه‌کار است با این حال می‌خواهد انتخابات را ببرد.

3 مواد نگهدارنده (مواد غذایی)

  • 1.L'étiquetage des produits doit mentionner la présence des conservateurs.
    1. برچسب محصولات باید اطلاع بدهند موادنگهدارنده دارند یا نه.
  • 2.On n'utilise pas le conservateur dans nos produits.
    2. ما در محصولاتمان موادنگهدارنده استفاده نمی‌کنیم.
[صفت]

conservateur

/kɔ̃sɛʀvatœʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: conservatrice] [مذکر قبل از حرف صدادار: conservateur] [جمع مونث: conservatrices] [جمع مذکر: conservateurs]

4 سنتی پیرو سنت‌های قدیمی

  • 1.Elle est très conservatrice.
    1. او بسیار سنتی است.
  • 2.Les résidents de ce petit village sont très conservateurs.
    2. ساکنین این دهکده‌ی کوچک خیلی پیرو سنت‌های قدیمی هستند.

5 محافظه‌کار (سیاست) محافظه‌کارانه

  • 1.Il est plutôt conservateur.
    1. او بیشتر محافظه‌کار است.
Journal/Parti... conservateur
روزنامه/جناح...محافظه‌کارانه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان