[اسم]

la conservation

/kɔ̃sɛʀvasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 محافظت نگهداری

  • 1.Il fait beaucoup de travaux pour la conservation de son château.
    1. او کارهای زیادی برای محافظت از قصرش انجام داد.
  • 2.La bonne conservation des produits alimentaires est importante.
    2. نگهداری درست از مواد غذایی مهم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان