[فعل]

expatrier

/ɛkspatʀije/
فعل گذرا و ناگذر

1 تبعید کردن

2 (از جایی) مهاجرت کردن ترک وطن کردن (s'expatrier)

  • 1.À cause de ses opinions, elle a été obligée de s'expatrier.
    1. به دلیل عقایدش، او مجبور به ترک وطن شد.
  • 2.Ne trouvant pas de travail dans son pays, il s'est expatrié en Europe.
    2. با پیدا نکردن کار در کشورش، او به اروپا مهاجرت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان