[اسم]

les fiançailles

/fjɑ̃sɑj/
قابل شمارش جمع مونث

1 نامزدی دوران نامزدی

  • 1.Ils ont annoncé les fiançailles de leur fille avec un jeune ingénieur.
    1. آنها نامزدی دخترشان با یک مهندس جوان را اعلام کردند.
  • 2.Leurs fiançailles ont duré trois ans.
    2. دوران نامزدیشان سه سال طول کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان