[اسم]

le fiancé

/fjɑ̃se/
قابل شمارش مذکر
[مونث: fiancée]

1 نامزد (مرد)

  • 1.La demande en mariage de mon fiancé était très romantique.
    1. درخواست ازدواج نامزدم خیلی رومانتیک بود.
  • 2.Maman, mon fiancé arrive demain.
    2. مامان، نامزدم فردا می‌رسد.
[صفت]

fiancé

/fjɑ̃se/
غیرقابل مقایسه

2 نامزده شده (زناشویی) نامزد

  • 1.Ce couple fiancé prépare son mariage.
    1. این زوج نامزد ازدواجشان را تدارک می‌بینند.
  • 2.Nous sommes fiancés et voulons nous marier l'année prochaine.
    2. ما نامزد شده‌ایم و می‌خواهیم سال آینده ازدواج کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان