Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . کباب کردن
2 . (در اثر آفتاب یا سرخ کردن) قهوه ای کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
gratiner
/ɡʁatine/
فعل گذرا
[گذشته کامل: gratiné]
[حالت وصفی: gratinant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کباب کردن
گریل کردن
1.J'ai gratiné ce chou-fleur.
1. من این گل کلم را گریل کردم.
2.Je veux gratiner les viandes.
2. من میخواهم گوشتها را کباب کنم.
2
(در اثر آفتاب یا سرخ کردن) قهوه ای کردن
برشته کردن
1.Gratiner au four.
1. (در اثر سرخ کردن) قهوهای کردن در فر.
تصاویر
کلمات نزدیک
gratin de courgettes
gratin
gratifier
gratification
gratifiant
gratiné
gratis
gratitude
gratte-ciel
gratte-papier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان