[اسم]

la patience

/pasjɑ̃s/
قابل شمارش مونث

1 صبر بردباری

  • 1.Elle attendait avec patience que son tour vienne.
    1. او با بردباری صبر می کرد تا که نوبتش برسد.
  • 2.La peinture demande du temps et de la patience.
    2. نقاشی زمان و صبر می خواهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان