[اسم]

la révision

/ʀevizjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 سرویس (خودرو)

  • 1.À 60 000 km, il faut faire la révision de la voiture.
    1. در کیلومتر 60هزار، باید سرویس (خودرو) انجام گیرد.
  • 2.Le moteur a besoin d'une révision complète.
    2. موتور نیاز به یک سرویس کامل دارد.

2 مرور دوره، بازبینی

  • 1.Cet étudiant fait de nombreuses révisions pour son examen.
    1. این دانشجو برای امتحانش چندین بار دوره می‌کند.
  • 2.Des révisions de mathématiques.
    2. مرور ریاضیات.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان