Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . شورش کردن (علیه)
2 . عصبانی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
se révolter
/ʀevɔlte/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: révolté]
[حالت وصفی: révoltant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
شورش کردن (علیه)
طغیان کردن
1.Les adolescents se révoltent souvent contre leurs parents.
1. نوجوانان اغلب علیه والدینشان شورش میکنند.
2.Les prisonniers se sont révoltés.
2. زندانیان شورش کردند.
2
عصبانی کردن
(révolter)
1.Ça me révolte de voir ça.
1. دیدن آن مرا عصبانی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
révolte
révoltant
révocation
révision
réviser
révolté
révolu
révolution
révolutionnaire
révolutionner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان