خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روزنامه
[اسم]
صَحِيفَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: صُحُف]
1
روزنامه
1.أَخِي اِشْتَرَى لَنَا كُل تِلْكَ الصُّحُف.
برادرم تمام آن روزنامهها را برای ما خرید.
2.لِمَاذَا مَزَّقْتَ تِلْكَ الصَّحِيفَة؟
چرا آن روزنامه را پاره کردی؟
3.هَلْ تَقْرَأُ الصَّحِيفَة؟
آیا روزنامه میخوانید؟
کلمات نزدیک
ستر
رقد
تصادم
تالي
بكاء
سير
شقاوة
صدم
قبح
لقد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان