خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بریدن
[فعل]
قَطَعَ
فعل گذرا
1
بریدن
قطع کردن
1.أَنَا قَطَعْتُهُ.
من آن را بریدم.
2.السِّكِّينُ الحَادَّةُ تَقْطَعُ اللَّحْمَ.
چاقوی تیز گوشت را میبرد.
3.لِمَاذَا قَطَعْتَهَا؟
چرا آن را بریدی؟
کلمات نزدیک
والد
يا
فعل
واجب
ملك
حد
قال
حزن
حفظ
عبر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان