خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرفتن
2 . مشک
[فعل]
مَسَكَ
فعل گذرا
1
گرفتن
1.أَلَا تَمْسُكُ بِيَدِي لِأُسَاعِدَكَ عَلَى النُّهُوضِ؟
آیا دستم را نمیگیری تا برای بلندشدن بهت کمک کنم؟
2.أًمْسِكْهَا بِسُرْعَة.
سریعاً بگیرش.
[اسم]
مِسْك
غیرقابل شمارش
مذکر
1
مشک
1.رَائِحَةُ المِسْكِ طَيِّبَة جِدّاً.
مشک بوی بسیار خوبی دارد.
2.كَانَتْ تِلْكَ المُفْرَدَاتُ تَرْتَبِطُ بِبَعْضِ البَضَائِعِ الَّتِي مَا كَانَتْ عِنْدَ العَرَبِ كَالْمِسْكِ وَ الدِّيبَاجِ.
این واژگان در ارتباط با کالاهایی بود که نزد عرب نبود، مانند: مشک و ابریشم.
3.هُوَ يُحِبُّ رَائِحَةَ المِسْكِ.
او عاشق رایحه مشک است.
کلمات نزدیک
قاتل
زحف
دلك
هدد
أطعم
حسب
قاس
كسب
مسح
طبع
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان