خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سمت
2 . نزدیک به
[حرف اضافه]
نَحْوَ
1
سمت
بهسمت
1.اِنْطَلَقَتِ الكُرَةُ نَحْوَ المَرْمَى.
توپ بهسمت دروازه رها شد.
2.سَارَ ذُوالقَرْنَيْن مَعَ جُيُوشِهِ نَحْوَ الجَنُوب، يَدْعُو النَّاسَ إِلَى التَّوحِيدِ.
ذوالقرنین با ارتشهای خود بهسمت جنوب رفت، در حالی که مردم را به یکتاپرستی دعوت میکرد.
[اسم]
نَحْوَ
مذکر
2
نزدیک به
کلمات نزدیک
محاربة
أصلح
استوى
تجلى
أشعل
رفض
كريه
نهب
مضيق
إغلاق
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان