خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عارضه
[اسم]
der Ausschlag
/ˈaʊ̯sʃlaːk/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Ausschläge]
[ملکی: Ausschlag(e)s]
1
عارضه
کهیر، جوش
1.Die Windpocken verursachen einen juckenden Ausschlag auf der Haut.
1. آبلهمرغان باعث جوش خارشآور بر روی پوست میشود.
2.Ich habe einen Hautausschlag und Magenschmerzen.
2. من عارضه پوستی و معدهدرد دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
ausschlafen
ausschimpfen
ausschildern
ausscheren
ausschenken
ausschlagen
ausschlaggebend
ausschließen
ausschließlich
ausschluss
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان