خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دزدی
[اسم]
der Diebstahl
/ˈdiːpˌʃtaːl/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Diebstähle]
[ملکی: Diebstahl(e)s]
1
دزدی
سرقت
مترادف و متضاد
Dieberei
Raub
Wegnahme
1.Er ging zur Polizei, um den Diebstahl seines Autos zu melden.
1. او به اداره پلیس رفت تا سرقت ماشینش را گزارش دهد.
2.Mein Laptop ist gegen Diebstahl versichert.
2. لپ تاپ من در مقابل دزدی بیمه شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
dieb
die ärmel hochkrempeln
die zähne zusammenbeißen
die zweite straße rechts.
die zunge im zaum halten
diele
dienen
diener
dienlich
dienst
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان