Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . شیفت کاری
2 . خدمت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Dienst
/Dienst/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Dienste]
[ملکی: Dienst(e)s]
1
شیفت کاری
1.Als Krankenschwester habe ich oft Frühdienst.
1. به عنوان پرستار من اغلب شیفت اول صبح دارم.
2.Morgen habe ich Dienst. Deshalb kann ich nicht kommen.
2. من فردا شیفت دارم. به همین خاطر نمی توانم بیایم.
3.Nächste Woche habe ich Nachtdienst im Krankenhaus.
3. هفته دیگر من در بیمارستان شیفت شب دارم.
2
خدمت
سرویسدهی، خدماترسانی
تصاویر
کلمات نزدیک
dienlich
diener
dienen
diele
diebstahl
dienstag
dienstags
dienstleistung
dienstlich
dienstreise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان