خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چاق
2 . چرب
3 . چربی
[صفت]
fett
/fɛt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fetter]
[حالت عالی: fetteste-]
1
چاق
تپل
1.Das ist aber eine fette Katze!
1. این گربه واقعاً تپلی است!
2.Diese Frau ist fett.
2. این خانم چاق است.
2
چرب
پرچربی
1.Das Essen war sehr fett.
1. غذا خیلی چرب بود.
2.Die Wurst ist mir zu fett.
2. این سوسیس برای من خیلی چرب است.
[اسم]
das Fett
/fɛt/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Fette]
[ملکی: Fett(e)s]
3
چربی
1.Braten Sie das Fleisch in etwas Fett an.
1. گوشت را در کمی چربی سرخ کنید.
2.Man soll nicht so viel Fett essen.
2. آدم نباید اینقدر چربی بخورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fete
festung
festtag
feststellen
festsetzen
fettarm
fettig
fetus
fetzen
feucht
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان