خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آتش
2 . آتشسوزی
[اسم]
das Feuer
/ˈfaɪər/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Feuer]
[ملکی: Feuers]
1
آتش
1.Haben Sie Feuer?
1. آتش دارید؟
2.Im Wald ist Feuermachen verboten.
2. آتش روشنکردن در جنگل ممنوع است.
3.Vergesst nicht, das Feuer auszumachen.
3. یادتان نرود که آتش را خاموش کنید.
2
آتشسوزی
1.Der Schaden durch das Feuer war sehr groß.
1. خسارت آتشسوزی خیلی زیاد بود.
2.Drei Häuser wurden vom Feuer zerstört.
2. سه خانه بهخاطر آتشسوزی نابود شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
feudal
feuchtigkeitscreme
feuchtigkeit
feuchtfröhlich
feucht
feuer und flamme sein
feuern
feuerwehr
feuerwehr-olympiade
feuerwehrauto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان