خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نصف (چیزی)
[اسم]
die Hälfte
/ˈhɛlftə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Hälften]
[ملکی: Hälfte]
1
نصف (چیزی)
نیم
مترادف و متضاد
Halbteil
1.Bitte teilt euch die Schokolade. Jeder bekommt die Hälfte.
1. لطفاً شکلات را تقسیم کنید. هر کدام نصفش را میگیرید.
2.Die Hälfte vom Urlaub ist schon vorbei.
2. نصف تعطیلات تا الان گذشته است.
3.Was hat der Mann gesagt? Ich habe nur die Hälfte verstanden.
3. این مرد چی گفت؟ من فقط نصفش را فهمیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
häkelnadel
häkeln
häkchen
hähnchen
häher
hämisch
hämmern
händchen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان