خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیسکویت
[اسم]
der Keks
/keːks/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Kekse]
[ملکی: Kekses]
1
بیسکویت
1.Du solltest wirklich den Keks probieren.
1. تو باید واقعاً بیسکویت را امتحان کنی.
2.Es gab Kekse zum Kaffee bei Großmutters Geburtstag.
2. در تولد مادربزرگ بیسکویت برای (نوشیدن با) قهوه وجود داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
keinmal
keinesfalls
keinerleiin
keinerlei
keiner fliege etwas zuleide tun
kelch
kelle
keller
kellerassel
kellerei
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان