خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زرکوب کردن
[فعل]
vergolden
/fɛɐ̯ˈɡɔldn̩/
فعل گذرا
[گذشته: vergoldete]
[گذشته: vergoldete]
[گذشته کامل: vergoldet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
زرکوب کردن
آبطلا زدن، طلاکاری کردن
1.Die Medaille ist nicht aus massivem Gold, sondern nur vergoldet.
1. این مدال از طلای توپر نیست بلکه فقط زرکوب شدهاست.
2.Dieser Handwerker vergoldet Bilderrahmen immer noch von Hand.
2. این صنعتگر هنوز قاب تابلوها را با دست طلاکاری میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
vergnügungsviertel
vergnügt
vergnügen
vergleichsweise
vergleichen
vergoldet
vergrößern
vergänglichkeit
vergünstigung
vergütung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان