Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهار
2 . چشمه
3 . فنر
4 . پرش (ناگهانی)
5 . پریدن
6 . نشئت گرفتن
7 . ناگهان ظاهر شدن
8 . آزاد کردن
9 . آزاد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spring
/sprɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بهار
بهاری
بهاره
ربیع
مترادف و متضاد
Maytime
springtime
1.Janet's coming over for a couple of weeks next spring.
1. "جنت" بهار بعدی، برای دو هفته به اینجا میآید.
in/during (the) spring
در/در طول بهار
Most flowers bloom in the spring.
بیشتر گلها در بهار شکوفه میدهند.
spring of ...
بهار ...
He was born in the spring of 1933.
او در بهار سال 1933 به دنیا آمد.
late/early spring
اواخر/اوایل بهار
It was a cold, sunny day in early spring.
یک روز سرد آفتابی در اوایل بهار بود.
2
چشمه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چشمه
hot spring
چشمه آب گرم
There are several hot springs in the area.
چندین چشمه آب گرم در این منطقه هست.
mountain spring
چشمه کوهستانی
I've never drunk mountain spring water.
من هرگز آب چشمه کوهستانی ننوشیدهام.
3
فنر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فنر
فنری
1.The springs in the sofa have broken.
1. فنرهای مبل خراب شدهاند.
2.We heard the bed springs sigh as Ralph lay down.
2. صدای آه فنرهای تخت را شنیدیم، وقتی که "رالف" دراز کشید.
4
پرش (ناگهانی)
جهش، خیز
مترادف و متضاد
hop
jump
leap
1.With a spring, the cat leaped on to the table.
1. با یک جهش، گربه روی آن میز پرید.
[فعل]
to spring
/sprɪŋ/
فعل ناگذر
[گذشته: sprang]
[گذشته: sprang]
[گذشته کامل: sprung]
صرف فعل
5
پریدن
جهیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پریدن
مترادف و متضاد
jump
leap
1.The cat crouched ready to spring.
1. گربه قوز کرد و آماده پریدن شد.
to spring out of somewhere
از جایی بیرون پریدن
He sprang out of bed.
او از تختخواب بیرون پرید.
6
نشئت گرفتن
ناشی (از چیزی) بودن
مترادف و متضاد
arise
originate
to spring from something
از چیزی نشئت گرفتن/ناشی از چیزی بودن
1. His determination springs from his desire to improve the world.
1. اراده او از اشتیاق او برای بهتر کردن دنیا نشئت میگیرد.
2. Madness and creativity could spring from the same source.
2. دیوانگی و خلاقیت میتوانند از یک منبع یکسان نشئت بگیرند.
7
ناگهان ظاهر شدن
ناگهان (به جایی) آمدن
مترادف و متضاد
appear suddenly
1.Tears sprang to her eyes.
1. درختان ناگهان در مقابل چشمانش ظاهر شدند.
8
آزاد کردن
فراری دادن
to spring somebody
کسی را فراری دادن/آزاد کردن
Plans to spring the hostages have failed.
نقشهها برای آزاد کردن [فراری دادن] گروگانها شکست خورد.
9
آزاد کردن
فراری دادن
informal
to spring somebody
کسی را فراری دادن/آزاد کردن
Plans to spring the hostages have failed.
نقشهها برای آزاد کردن [فراری دادن] گروگانها شکست خورد.
[عبارات مرتبط]
springtime
1. فصل بهار
to spring up
2. ظاهر شدن
springy
3. پرانرژی و با اعتمادبهنفس
to spring-clean
4. خانه تکانی کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
sprightly
sprig
spree
spreadsheet
spread-eagled
spring chicken
spring clean
spring cleaning
spring onion
spring out at
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان