Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کشدار
2 . جهنده
3 . پرانرژی و با اعتمادبهنفس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
springy
/ˈsprɪŋi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: springier]
[حالت عالی: springiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کشدار
فنری، قابلارتجاع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فنری
1.The grass was soft and springy.
1. چمن نرم و قابلارتجاع بود.
2
جهنده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جهنده
3
پرانرژی و با اعتمادبهنفس
سرزنده و پرجستوخیز
1.He left the room with a springy step.
1. او اتاق را با قدم(های) پرانرژی [سرزنده و جستوخیزکنان] ترک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
springtime
springboks
springbok
springboard
spring-clean
sprinkle
sprinkle the soup with chopped parsley.
sprinkler
sprinkling
sprint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان