خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فراوان
[صفت]
abundant
/əˈbʌndənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more abundant]
[حالت عالی: most abundant]
1
فراوان
به وفور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زیاد
وافی
وافر
سرشار
قابل ملاحظه
متعدد
فراوان
کثیر
formal
مترادف و متضاد
copious
plentiful
profuse
scarce
sparse
1.An abundant harvest was predicted by the secretary of agriculture.
1. یک برداشت محصول فراوان توسط وزیر کشاورزی پیشبینی شده است.
2.It is urgent that the hospital have an abundant supply of blood.
2. لازم است که بیمارستان منبع فراوانی از خون داشته باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
abundance
abu dhabi
absurdly
absurdity
absurd
abundantly
abuse
abused
abuser
abusion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان