[اسم]

abundance

/əˈbʌndəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فراوانی وفور

معادل ها در دیکشنری فارسی: برکت تکثر وفور فراوانی کثرت
  • 1.There was an abundance of fish in the lake.
    1. در آن دریاچه، ماهی فراوان بود (وجود داشت).
  • 2.These flowers grow here in abundance .
    2. این گل‌ها در اینجا به وفور می‌رویند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان