خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وسیله جانبی
2 . همدست
[اسم]
accessory
/əkˈsesəri/
قابل شمارش
1
وسیله جانبی
لوازم جانبی (جمع)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوازم جانبی
2
همدست
شریک جرم
1.He was charged with being an accessory to murder.
1. او متهم به همدستی در قتل شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
accessorial
accession
accessible
accessibility
access the internet
accidence
accident
accident-prone
accidental
accidentality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان