خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (با بی میلی) موافقت کردن (بدون اعتراض)
[فعل]
to acquiesce
/ˌækwiˈɛs/
فعل ناگذر
[گذشته: acquiesced]
[گذشته: acquiesced]
[گذشته کامل: acquiesced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(با بی میلی) موافقت کردن (بدون اعتراض)
تن در دادن
مترادف و متضاد
accept
refuse
1.Sara acquiesced in his decision.
1. سارا با تصمیم او موافقت کرد [سارا به تصمیم او تن در داد].
تصاویر
کلمات نزدیک
acquest
acquainted
acquaintanceship
acquaintance
acquaint
acquiescence
acquiescent
acquiescently
acquirable
acquire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان