خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چسباندن
[فعل]
to adhere
/ədˈhɪr/
فعل ناگذر
[گذشته: adhered]
[گذشته: adhered]
[گذشته کامل: adhered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چسباندن
چسبیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چسبیدن
مترادف و متضاد
stick
1.wax adhered to his finger.
1. موم به انگشتش چسبید.
2.We adhered the poster to the wall with tape.
2. ما آگهی را با نوار چسب به دیوار چسباندیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
adequately
adequate
adequacy
adept
adenoma
adhere to
adherence
adherent
adhesion
adhesive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان