خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تنظیم کردن
2 . سازگار شدن
[فعل]
to adjust
/əˈʤʌst/
فعل گذرا
[گذشته: adjusted]
[گذشته: adjusted]
[گذشته کامل: adjusted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تنظیم کردن
میزان کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعدیل کردن
تنظیم کردن
میزان کردن
مترادف و متضاد
alter
modify
regulate
to adjust something
تنظیم کردن چیزی
If the chair is too high you can adjust it.
اگر صندلی زیادی بالا است، میتوانی آن را تنظیم کنی.
2
سازگار شدن
وفق دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انس گرفتن
مترادف و متضاد
adapt
to adjust something to something
چیزی را با چیزی وفق دادن
Adjust your language to the age of your audience.
زبان خود را با سن مخاطب خود وفق دهید.
to adjust to something
سازگار شدن با چیزی
1. After a while his eyes adjusted to the dark.
1. بعد از مدتی چشمانش با تاریکی سازگار شد.
2. They found it hard to adjust to life in a new country.
2. برای آنها سازگار شدن با زندگی در یک کشور جدید سخت بود.
to adjust to doing something
به انجام کاری وفق پیدا کردن
It took her a while to adjust to living alone.
مدتی طول کشید تا به تنها زندگی کردن وفق پیدا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
adjure
adjudicate
adjacent angles
adjacent
adios
adjustable pliers
adjustable wrench
administer
administrate
administration
کلمات نزدیک
adjunct
adjudicator
adjudication
adjudicate
adjournment
adjustable
adjustable wrench
adjustment
adjutant
adm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان