خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ستایش
[اسم]
admiration
/ˌæd.məˈreɪ.ʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ستایش
تحسین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آفرین
ارادت
تحسین
تعریف
ثنا
ستایش
1.My admiration for that woman grows daily.
1. ستایش من از آن زن، روزانه افزایش مییابد.
2.She gazed in admiration at his broad, muscular shoulders.
2. او با تحسین به شانههای پهن و عضلانی او خیره شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
admirably
administrator
administration
administrate
administer
admire
admired
admirer
admission
admit
کلمات نزدیک
admiralty
admiral of the fleet
admiral
admirably
admirable
admire
admired
admirer
admiring
admiringly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان