خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشرفت
2 . پیشروی
3 . پیشپرداخت
4 . ارائه دادن
5 . پیشروی کردن
6 . پیشرفت کردن
7 . قبلی
[اسم]
advance
/ədˈvæns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیشرفت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشبرد
پیشرفت
مترادف و متضاد
approach
breakthrough
development
progress
1.We live in an age of rapid technological advance.
1. ما در عصر پیشرفتهای سریع فناورانه زندگی میکند.
advance in something
پیشرفت در چیزی
Our lives have been improved by the many recent advances in computer technology.
زندگی ما با پیشرفتهای فراوان اخیر در فناوری رایانه بهبود یافتهاست.
2
پیشروی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشروی
enemy advances
پیشرویهای دشمن
3
پیشپرداخت
پول پیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پول پیش
پیشپرداخت
[فعل]
to advance
/ədˈvæns/
فعل گذرا
[گذشته: advanced]
[گذشته: advanced]
[گذشته کامل: advanced]
صرف فعل
4
ارائه دادن
مطرح کردن
to advance something
چیزی ارائه دادن
He advanced a new theory.
او یک نظریه جدید ارائه داد.
5
پیشروی کردن
جلو رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیش رفتن
پیشروی کردن
جلو رفتن
نزدیک شدن
1.The troops were finally given the order to advance.
1. به یگان بالاخره دستور پیشروی داده شد.
to advance on/towards somebody/something
به سمت کسی/چیزی پیشروی کردن
The mob advanced on us, shouting angrily.
جمعیت در حالی که با عصبانیت فریاد میکشیدند به سمت ما پیشروی کردند.
6
پیشرفت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشرفت کردن
ترقی کردن
1.Our understanding of human genetics has advanced considerably.
1. فهم ما از ژنتیک انسان به طرز قابل ملاحظهای پیشرفت کرده است.
[صفت]
advance
/ədˈvæns/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more advance]
[حالت عالی: most advance]
7
قبلی
پیش
advance planning/warning/notice/booking
برنامهریزی/هشدار/اخطاریه/رزرو قبلی
تصاویر
کلمات نزدیک
adv.
adv
adumbration
adumbrate
adulthood
advanced
advancement
make advances
advancing
advantage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان