خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحتتأثیر قرار دادن
[فعل]
to affect
/əˈfɛkt/
فعل گذرا
[گذشته: affected]
[گذشته: affected]
[گذشته کامل: affected]
صرف فعل
1
تحتتأثیر قرار دادن
متأثر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاثیر داشتن
تاثیر گذاشتن
مترادف و متضاد
change
influence
to affect something/somebody
چیزی/کسی را تحتتأثیر قرار دادن
1. I was deeply affected by the film.
1. من عمیقاً با آن فیلم متأثر شده بودم.
2. The divorce affected every aspect of her life.
2. طلاق همه ابعاد زندگیاش را تحتتأثیر قرار داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
affair
affably
affable
affability
afb
affectation
affected
affecting
affection
affectionate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان