1 . نمایندگی
[اسم]

agency

/ˈeɪdʒənsi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نمایندگی آژانس

معادل ها در دیکشنری فارسی: آژانس وکالت نمایندگی
مترادف و متضاد branch business firm organization
  • 1.an advertising agency
    1. نمایندگی آگهی و تبلیغات تجاری
  • 2.You can book at your local travel agency.
    2. شما می‌توانید در آژانس مسافرتی محل خود رزرو کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان