خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . توافقنامه
2 . توافق
[اسم]
agreement
/əˈɡriːmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
توافقنامه
قرارداد، تفاهمنامه، معاهده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تفاهمنامه
توافقنامه
موافقتنامه
قرارداد
قرار و مدار
1.An agreement was finally reached between management and employees.
1. بالاخره تفاهمنامهای بین مدیریت و کارکنان به دست آمد.
2.The agreement was signed during a meeting at the UN.
2. آن معاهده طی جلسهای در سازمان ملل امضا شد.
an international peace agreement
توافقنامه بینالمللی صلح
2
توافق
موافقت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتفاق
توافق
حسب
رضایت
همخوانی
وفاق
سازش
موافقت
معاهده
مطابقت
عقد
قرار
1.There was broad agreement about appointing a new manager.
1. توافق گستردهای درباره تعیین یک مدیر جدید وجود داشت.
to be in agreement
توافق داشتن
Are we all in agreement?
آیا همه توافق داریم؟
تصاویر
کلمات نزدیک
agreeing
agreed upon
agreed
agreeably
agreeable
agribusiness
agricultural
agricultural engineer
agricultural laborer
agricultural land
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان