خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زنده
2 . سرزنده
[صفت]
alive
/əˈlɑɪv/
غیرقابل مقایسه
1
زنده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جاندار
حی
ذیروح
زنده
مترادف و متضاد
animate
breathing
living
dead
extinct
inanimate
1.I was very happy that my father was still alive.
1. خیلی خوشحال بودم که پدرم هنوز زنده بود.
2
سرزنده
بانشاط
1.Ed was alive with happiness.
1. "اد" از خوشی سرزنده و بانشاط بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
alissa
alison
aliquot
alina
alimony
alkahest
alkali
alkaline
alkaloid
alkyl
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان