1 . ابهام 2 . واژه مبهم
[اسم]

ambiguity

/ˌæmbɪˈɡjuːəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ابهام دوپهلویی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابهام ایهام
  • 1.Write clear definitions in order to avoid ambiguity.
    1. تعاریف واضح بنویسید تا از ابهام جلوگیری شود.

2 واژه مبهم عبارت ابهام‌آمیز

  • 1.There were several ambiguities in her speech.
    1. چندین واژه [عبارت] مبهم در سخنرانی او وجود داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان