Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آرزو
2 . بلندپروازی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ambition
/æmˈbɪʃ.ən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آرزو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
داعیه
مترادف و متضاد
aspiration
intention
ambition of being/doing something
آرزوی چیزی بودن/کاری انجام دادن
She never achieved her ambition of becoming a famous writer.
او هیچوقت به آرزوی یک نویسنده مشهور شدن نرسید.
ambition to be/do something
آرزوی چیزی بودن/کاری انجام دادن
His ambition is to run his own business.
آرزوی او این است که خودش صاحبکار باشد.
lifelong ambition
آرزوی همیشگی [کل عمر]
It had been her lifelong ambition.
آن آرزوی همیشگی او بود.
2
بلندپروازی
جاهطلبی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بلندپروازی
جاهطلبی
همت
to have ambition
بلندپروازی داشتن
My sister always had more ambition than I did.
خواهرم همیشه بلندپروازی بیشتری نسبت به من داشت.
political/literary/sporting ... ambitions
بلندپروازیهای سیاسی/ادبی/ورزشی و...
[عبارات مرتبط]
ambitious
1. بلندپرواز
تصاویر
کلمات نزدیک
ambit
ambiguous
ambiguity
ambient
ambience
ambitious
ambivalence
ambivalent
amble
amblyopia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان