Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . نسبت دادن
2 . شاخصه
[فعل]
to attribute
/ˈætrəˌbjut/
فعل گذرا
[گذشته: attributed]
[گذشته: attributed]
[گذشته کامل: attributed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نسبت دادن
منتسب کردن به، مربوط کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نسبت دادن
مترادف و متضاد
assign
to attribute something to something/somebody
چیزی را به چیزی/کسی مربوط کردن [منتسب دانستن]
1. She attributes her success to hard work and a little luck.
1. او موفقیتش را به سخت تلاش کردن و کمی شانس مربوط میکند.
2. This poem is attributed to Browning.
2. این شعر را منتسب به "براونینگ" میدانند.
to attribute something
چیزی را نسبت دادن
[اسم]
attribute
/ˈætrəˌbjut/
قابل شمارش
2
شاخصه
ویژگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خصلت
خصوصیت
صفت
attribute in somebody
شاخصه کسی
Patience is one of the most important attributes in a teacher.
شکیبایی یکی از مهمترین شاخصههای یک معلم است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
attributable
attractor
attractiveness
attractively
attractive nuisance
attribute to
attribution
attributive
attributive genitive case
attributively
کلمات نزدیک
attributable
attractiveness
attractively
attractive
attraction
attributed
attribution
attributive
attrition
atty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان