خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورشکستگی
[اسم]
bankruptcy
/ˈbæŋkrʌptsi/
قابل شمارش
[جمع: bankruptcies]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ورشکستگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افلاس
ورشکستگی
مترادف و متضاد
insolvency
1.The company filed for bankruptcy.
1. شرکت درخواست اعلام ورشکستگی کرد.
2.There could be further bankruptcies among small farmers.
2. امکان ورشکستگی های بیشتری بین کشاورزان (مزارع) کوچک وجود دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bankrupt
bankroll
banknote
banking
banker's hours
banks
banksia
banned
banner
banner ad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان