خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیرزمین
[اسم]
basement
/ˈbeɪs.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زیرزمین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زیرزمین
طبقه زیرزمین
1.I live in my grandmother's basement.
1. من در زیرزمین مادربزرگم زندگی میکنم.
2.Our kitchenware department is in the basement.
2. بخش لوازم آشپزخانه ما در زیرزمین است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
based
baseboard
baseball mitt
baseball glove
baseball game
bash about
bashful
basic
basil
basin
کلمات نزدیک
baseman
baseline
baseless
baseboard
baseball cap
baseness
bash
bashful
basic
basic pay
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان