خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بنیادی
2 . ساده
3 . بیسیک (از زبانهای برنامهنویسی)
[صفت]
basic
/ˈbeɪ.sɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more basic]
[حالت عالی: most basic]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بنیادی
اساسی، اصلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اساسی
بنیادی
مترادف و متضاد
fundamental
primary
principal
rudimentary
secondary
unimportant
the basic principles of something
اصول بنیادی چیزی
the basic principles of chemistry/law ...
اصول اساسی شیمی/حقوق و...
basic information/facts/ideas...
اطلاعات/حقایق/ایدهها و... اصلی [بنیادی]
The basic problem is that they don't talk to each other enough.
مشکل اصلی آن است که آنها به میزان کافی با یکدیگر صحبت نمیکنند.
2
ساده
ابتدایی
مترادف و متضاد
adequate
plain
simple
unsophisticated
elaborate
the basic skill/equipment/model...
مهارت/تجهیزات/نمونه و... ساده [ابتدایی]
1. It's the most basic model.
1. آن سادهترین نمونه است.
2. the basic skills of programming
2. ابتداییترین مهارتهای برنامهنویسی
[اسم]
Basic
/ˈbeɪ.sɪk/
غیرقابل شمارش
3
بیسیک (از زبانهای برنامهنویسی)
تصاویر
کلمات نزدیک
bashful
bash
baseness
basement
baseman
basic pay
basic unit
basically
basics
basil
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان