خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در آب جوشاندن (سبزیجات به منظور پختن)
2 . در آب جوشاندن (سبزیجات به منظور پوست کندن)
3 . زیر پوشش نگه داشتن (کرفس و غیره برای ترد و سفید شدن برگها)
4 . سفید شدن (از ترس یا اضطراب)
[فعل]
to blanch
/blænʧ/
فعل گذرا
[گذشته: blanched]
[گذشته: blanched]
[گذشته کامل: blanched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در آب جوشاندن (سبزیجات به منظور پختن)
1.Blanch the peas before you freeze them.
1. نخودفرنگیها را قبل از فریز کردن در آب بجوشانید.
2
در آب جوشاندن (سبزیجات به منظور پوست کندن)
1.Blanch the peaches and remove the skins.
1. هلوها را در آب بجوشانید و آنها را پوست بگیرید.
3
زیر پوشش نگه داشتن (کرفس و غیره برای ترد و سفید شدن برگها)
4
سفید شدن (از ترس یا اضطراب)
رنگپریده شدن
formal
1.He blanched visibly when he heard the news.
1. او وقتی خبر را شنید آشکارا رنگپریده شد [رنگش پرید].
تصاویر
کلمات نزدیک
blameworthy
blameless
blame
blah
blade
blanched
blancmange
bland
bland taste
blandish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان