خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهزور وارد شدن (برای دزدی)
2 . ناگهان شروع کردن (به دویدن و...)
[فعل]
to break into
/breɪk ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: broke into]
[گذشته: broke into]
[گذشته کامل: broken into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهزور وارد شدن (برای دزدی)
بدون اجازه وارد شدن
1.Someone broke into my car and stole the radio.
1. یک نفر وارد ماشینم شد و رادیوام را دزدید.
2.We had our car broken into last week.
2. هفته پیش بهزور وارد ماشین ما شدند.
2
ناگهان شروع کردن (به دویدن و...)
1.He broke into a run when he saw the police.
1. او وقتی پلیس را دید، ناگهان شروع به دویدن کرد.
2.Her horse broke into a gallop.
2. اسبش ناگهان شروع به چهار نعل تاختن [دویدن] کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
break in
break even
break down
break a record
break a promise
break of dawn
break off
break one's heart
break one's neck
break out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان