خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کیف دستی
[اسم]
briefcase
/ˈbrifˌkeɪs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کیف دستی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کیف مهندسی
کیف
1.He has a leather briefcase.
1. او یک کیف دستی چرمی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
brief chat
brief
brie
bridlepath
bridle at
briefer
briefing
briefly
briefly summarize
briefs
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان